بی وفایی

وفای گربه من از خیلی ها بیشتره..خیلی هامون فقط ادعای وفاداری داریم.

امان از دست آدمای دو رو

امان از دست آدمای دو رو..فقط همین.

وقتی مرگ را به چشم دیدم

همیشه دوست داشتم بجز نوشته های کاری خودم.در مورد موضوعات شخصی هم در وبلاگم مطلب بنویسم.خب الان یکی از اون موارده.اما یکم عجیب و قریب.امروز صبح در منزل تهدید به قتل شدم و چیزی نمونده بود که برم اون دنیا.ماجرا از این قراره که من چند روزی هست که تنها زندگی میکنم.امروز صبح ساعت 6 میان خواب و بیداری از طبقه اول صدای شکستن شیشه اومد.همین که رفتم پایین با یه آدم جانی مواجه شدم که مدام فحش میداد و منو با چاقو تهدید به مرگ کرد.اولش فکر کردم یه خواب وحشتناکه ولی وقتی دیدم داره به سرعت طرفم میاد منم که آخر شجاعتم فرار کردم..البته خدا رو شکر که زودتر از آقای قاتل رفتم تو اتاق و در رو بستم و پنجره رو باز کردم و از همسایه ها کمک خواستم.بعد هم که اقبال به من رو کرد و نگهبانان اومدند طرف رو گرفتند و بعد به پلیس اطلاع دادیم.ولی ماجرای خنده دار اینه که پلیس یه 45 دقیقه بعد اومد :دی..به هر حال که من امروز رو با تهدید به قتل و پیش رفتن تا اون دنیا شروع کردم.و بعدشم اسیر پاسگاه و دادگاه.تا به الان که اومدم خونه.فقط آرزو میکنم اتفاقی که امروز برای من افتاد برای هیچ کسی تکرار نشه.و امیدوارم روزی برسه ( که نمیرسه ) دیگر شاهد این اتفاقات نباشیم.

بهنام سر آشپز میشود!!!

علاقم به آشپزی باعث میشه بعضی اوقات آشپزی کنم.. امشب هم پیتزا درست کردم که خداییش با اینکه قیافه درست و حسابی نداشت ولی خیلی خوب شده بود.. جای شما خالی.. به همین دلیل در یک حرکت حماسی قصد دارم تصاویرش رو تو همین پست در ادامه مطلب بذارم.. شما هم نظر بدید...